خوبرویی تو زشتخوی مباش
راست بشنو دروغ گوی مباش
بامن پیوسته تازه روی و لطیف
تا شوی در میان جمع حریف
چون زنخوت کنی دماغ تهی
پای بر تارک سپهر نهی
وگر از کبر برتریطلبی
سرفرازی و سروریطلبی،
کبرت از چرخ برزمین فکند
در دل مردم از تو کین فکند
کبر را عقل و شرع نستایند
عاقلان سوی کبر نگرایند
صورت کبر را سگی دانش
که بدست آشکار و پنهانش
هر که دروی زکبر اثر باشد
دان که از سگ پلیدتر باشد
از تواضع بزرگوار شوی
وز تکبر ذلیل و خوارشوی
چون تو کبر و بی پا باشی
خاص درگاه کبریا باشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.