گنجور

 
سنایی

گفت روزی به جعفرِ صادق

حیله جویی ربادهی فاسق

کز حرامی ربا چه مقصودست

گفت زیرا که مانع جودست

زان رباده بتر ز می‌خوارست

کین مروت بر آن سخا آرست

وقت را آخُرش اگر چربست

با خدای و رسول در حربست

گر دلت هست با خرد شده جفت

بشنو از حق که یمحق اللّٰه گفت

اندک اندک چو جمع گشت ربی

برود جملگی بخوان ز نُبی

حرص دنیا ترا چنان کردست

که خدا را دلت بیازردست

سیم دارد ترا چنان مشغول

که نترسی تو از خدای و رسول

گر صد آیت بخوانی از ترحیم

باک ناید ترا که باید سیم

یوم یُحمی نخوانی از قرآن

وای بر جان ابله نادان

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode