گنجور

 
سنایی

ای برادر زکی بمرد و بشد

تا یکی به ز ما قرین جوید

تا ز آب حیات آن عالم

تن و جان از عدم فرو شوید

من ز غم مرده‌ام که کی بود او

باز از آنجا به سوی من پوید

پس تو گویی که مرثیت گویش

زنده را مرده مرثیت گوید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode