گنجور

 
سنایی

ما فرش بزرگی به جهان باز کشیدیم

صد گونه شراب از کف اقبال چشیدیم

آن جای که ابرار نشستند نشستیم

وان راه که احرار گزیدند گزیدیم

گوش خود و گوش همه آراسته کردیم

از بس سخن خوب که گفتیم و شنیدیم

از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم

با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم

ناگاه بزد مقرعهٔ مرگ زمانه

ما نای روان رو سوی عقبی بدمیدیم

دیدیم که در عهدهٔ صد گونه وبالیم

خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم

پس جمله بدانید که در عالم پاداش

آنها که درین راه بدادیم بدیدیم

دادند مجازات به بندی که گشادیم

کردند مکافات به رنجی که کشیدیم

ما را همه مقصود به بخشایش حق بود

المنةلله که به مقصود رسیدیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode