غزل شمارهٔ ۱۰۱
آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
بادی نبرد در همه آفاق که از ما
سوی لب تو نامه و پیغام ندارد
دادی ندهد عشق تو ما را که در آن داد
بی داد تو افراخته صمصام ندارد
من در نرسم در تو به صد حیله و افسون
گویی قدم دولت من گام ندارد
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.