گنجور

 
سلمان ساوجی

دیشب سر زلف یار بگرفتم مست

کز دست من دلشده چون خواهی رست

گفتا که شب است دست از دستم بدار

تا با تو نگیردم کسی دست به دست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode