ای خداوندی که پیش طبع فیاضت سحاب
بیحیا شخصی بود گر دعوی رادی کند
مرکب عزمت به هر میدان که برخیزد ز جا
گوی خاکی در رکابش جنبش بادی کند
همتت گر ملک باقی را نماید التفات
هر گیاهی بعد ازین در باغ شمشادی کند
ور کنی هندوی کیوان را به دربانی قبول
مقبل جاوید گردد زین فرج شادی کند
با حریف رای تو گردون همی ریزد به طرح
مهره سیمین انجم و آن ز استادی کند
صاحبا داد سخن من دادهام در روزگار
آسمان بر من نمیشاید که بیدادی کند
از برای بنده بنیادی نهادی سخت نیک
زودتر ترسم که گردون سست بنیادی کند
گردن من بنده گر آزاد گردانی زدین
تا بود از بندگیت بنده آزادی کند
جاودان پاینده بادی تا به یمن دولتت
این خراب آباد دنیا جنت آبادی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قامتت را نارون سرمشق آزادی کند
ابرویت را ماه نو اقرار استادی کند
نرگست را مردمک تعلیم بیدادی کند
عشوهات با صد فسون آهنگ صیادی کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.