عذارت خط به بخت ما درآورد
سیه بختی است ما را ما درآورد
عذرات بود بر حسن تو شاهد
جمالت رفت و خطی دیگر آورد
چو زلفت پای در دامن کشیدست
چرا خط سیاهت سر بر آورد
خیال لعل نوشینت، به شب دوش
مرا صد پی شبیخون بر سر آورد
مرا از گلبن حسن تو ناگاه
گلی بشکفت و خاری نو برآورد
گلت بر نسترن رسمی زد از مشک
گل رویت عجب رسمی برآورد!
چه صنعت کرد خط عنبرینت؟
که خورشیدش سر اندر چنبر آورد
خنک باد صبا کامد ز زلفت
نسیمی صد ره از جان خوشتر آورد
دماغ جان سلمان را سحرگاه
به راه آورد و مشک و عنبر آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بدراهی نهادی دیگر آورد
به خود کامی سر از چنینبر آورد
چو کار از دست شد دستی بر آورد
صبوری را به سرپائی در آورد
چو طوطی خط او پر بر آورد
جهان حسن در زیر پر آورد
به خوش رنگی رخش عالم برافروخت
ز سرسبزی خطش رنگی بر آورد
لب چون لعلش از چشمم گهر ریخت
[...]
شبی شوقم شبیخون بر سر آورد
ز غم در پای دل جوشی برآورد
چو صبح از جیب گردون سر بر آورد
زمانه چتر گردون بر سر آورد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.