گنجور

 
صائب تبریزی

تا صدق طلب خضر من آبله پا بود

هر موجه ای از ریگ روان قبله نما بود

از کشمکش عشق رسیدیم به دولت

این اره به فرق سر ما بال هما بود

سر داد به صحرا دل دیوانه ما را

آن گنج که در گوشه ویرانه ما بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode