گنجور

 
صائب تبریزی

جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست

مطرب ما همچو دریا سینه پرجوش ماست

هست تا در جام ما یک قطره می، دریا دلیم

پشت ما بر کوه باشد تا سبو بر دوش ماست

بر سر خمخانه افلاک، خشت آفتاب

روز و شب در سیر و دور از باده پر جوش ماست

شمع ایمن کز فروغش کوه صحراگرد شد

روزگاری شد که پنهان در ته سرپوش ماست

گرچه چون قمری ز کوکو نعل وارون می زنیم

قدکشیدن های سرو از تنگی آغوش ماست

از نگاهی آسمان را می کند زیر و زبر

آسمان چشمی که در تاراج عقل و هوش ماست

نه همین خون می خورد خاک از دل بی تاب ما

چرخ هم خونین جگر از طفل بازیگوش ماست

گرچه ما را نیست صائب باده ای جز زهر تلخ

گوشها تنگ شکر از بانگ نوشانوش ماست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode