غزل شمارهٔ ۶۷۳۷
جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی
این حبابی نیست کز دریا کند پهلو تهی
آستانش سجده گاه سرفرازان می شود
هر که چون محراب از دنیا کند پهلو تهی
رفت بر باد فنا در یک نفس عمر حباب
این سزای آن که از دریا کند پهلو تهی
دامن نقصان مده از کف که چون گردد تمام
مه ز خورشید جهان آرا کند پهلو تهی
اهل بینش (را) گزیر از سختی ایام نیست
این شراری نیست کز خارا کند پهلو تهی
زین گرانجانان که کوه قاف ازیشان شد سبک
وقت آن کس خوش که چون عنقا کند پهلو تهی
در گلستانی که اشک ما سراسر می رود
لاله از شبنم ز استغنا کند پهلو تهی
از شبیخون اجل صائب نگردد مضطرب
هر که پیش از مرگ از دنیا کند پهلو تهی
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.