دست رد مشکل بود بر توشه عقبی زدن
ورنه آسان است پشت پای بر دنیا زدن
از سبکروحی اگر بر دل گذاری بار خلق
می توانی همچو کشتی سینه بر دریا زدن
می کشد سنگ انتقام خویش از آهن دلان
شد سر فرهاد شق از تیشه بر خارا زدن
از نصیحت منع کردن نیکخواهان را خطاست
از ادب دورست سوزن بر لب عیسی زدن
گر کنی در راستی استادگی، بی چشم زخم
می توان بر قلب لشکر چون علم تنها زدن
در گلستانی که می باید سراپا چشم شد
بخیه می باید مرا بر دیده بینا زدن
گر به دل خوردن شوی قانع درین مهمانسرا
می توان صائب به چرخ سفله استغنا زدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طالب توحید را باید قدم بر «لا» زدن
بعد از آن در عالم وحدت دم از الا زدن
شرط اول در طریق معرفت دانی که چیست؟
طرح کردن هر دو عالم را و پشت پا زدن
گر شوی چون اهل وحدت مالک ملک وجود
[...]
عیب دانشور بود با ناکسان صهبا زدن
در حضور باده خواران حرف بی پروا زدن
می زدن نیکو بود در کیش دانایان ولی
شرط دانش نیست جز با مردم دانا زدن
چیست با بی دانشان گفتن سخنهای دقیق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.