گنجور

 
صائب تبریزی

چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟

که خانه زاد بود خواب، بی بصیرت را

بس است خواب گران چشم بی بصیرت را

مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را

مده به خلوت خود راه، اهل صحبت را

مساز حلقه کثرت کمند وحدت را

ز خشت، بالش و از خاک تیره بستر کن

مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را

به آشنایی مردم مرو ز راه که نیست

به غیر خوردن دل دانه دام صحبت را

ز همرهان موافق جدا مشو در راه

مکن دو آتشه زنهار داغ غربت را

کسی ز چهره مقصود چشم آب دهد

که توتیای نظر ساخت گرد کلفت را

ز کاهلی ره نزدیک دور می گردد

به خلوت لحد انداز خواب راحت را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode