غزل شمارهٔ ۵۸۵۹
ما پرده از حقیقت عالم کشیده ایم
در غورگی به نشأه این می رسیده ایم
سرمشق بی نیازی ارباب همت است
این خط باطلی که به عالم کشیده ایم
از برگریز تفرقه آزاد گشته ایم
چون غنچه تا به کنج دل خود خزیده ایم
باریم، اگر چه بر دل کس بار نیستیم
خاریم، اگر چه در جگر خود خلیده ایم
چون خامه سوخته است نفس در گلوی ما
از لفظ تا به عالم معنی رسیده ایم
تیغ زبان به حوصله ما چه می کند؟
ما چون نگاه بر صف مژگان دویده ایم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.