گنجور

 
صائب تبریزی

نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش

چه شمع است این که چون پروانه گردد گرد سردودش

تماشای گل و شبنم گوارا باد بربلبل

که بوی گل نمی ارزد به روی گریه آلودش

خدا از وعده دور و دراز او نگه دارد!

که دارد وعده بافردای محشر وعده زودش

جهان پرتیر و شمشیرست و من پیراهنی دارم

که تارش رشته جان است و جسم ناتوان پودش

سپند شوخ چشمی نذر آتش کرده ام صائب

که خواهد چشم مجمرروشنایی یافت ازدودش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode