در راه توهر کس دل ودین باخته باشد
از زنگ خودی آینه پرداخته باشد
چون تیر خدنگی که پر وبال ندارد
ناقص بود آن سرو که بی فاخته باشد
در بزم نگاری که ز خود صبر ندارد
در خلوت آیینه چه پرداخته باشد
پروای زبان بازی شمشیر ندارد
هر کس ز تحمل سپر انداخته باشد
در عین تمامی بود آماده نقصان
هر ساده عذاری که چو مه ساخته باشد
چون سایه زمین گیر بود روز قیامت
سروی که در اینجا علم افراخته باشد
از عشق شود پاک دل ز قید علایق
ناقص بود آن سیم که نگداخته باشد
در آب حیات آمده بر سنگ سبویش
در بحر حبابی که نفش باخته باشد
از طایر بی بال وپر ما چه گشاید
سیمرغ به جایی که پر انداخته باشد
معمور بود خاطر آن کس که چو صائب
با گوشه ویرانه دل ساخته باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما راکه نفس آینه پرداخته باشد
تدبیر صفا حیرت بیساخته باشد
فرداست که زیر سپر خاک نهانیم
گو تیغ تو هم به سپهر آخته باشد
تسلیم سرشتیم رعونت چه خیال است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.