گنجور

 
صائب تبریزی

خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد

یا خضر ز سرچشمه حیوان تو گل کرد

چشم تو شد از گریه مستانه گهرریز

یا خون من از نشتر مژگان تو گل کرد

پردر پر هم بافت چو خط گرد دهانت

حرفی که ز لعل گهرافشان تو گل کرد

در شوره زمین تخم فشاند چمن آرا

تا آن خط ریحان ز نمکدان تو گل کرد

هر غنچه دهانی چو زر گل به گره بست

هر نکته که از غنچه خندان تو گل کرد

از خون دلم شانه چو سرپنجه مرجان

رنگین شد واز زلف پریشان تو گل کرد

از زلف شد آن طرف بناگوش نمایان

صبح وطن از شام غریبان تو گل کرد

روشن گهری پرده در راز نهان است

از چشم تو می خوردن پنهان توگل کرد

در پرده شب جام چو خورشید کشیدن

چون صبح ز دستار پریشان توگل کرد

شبهای درازی که به صحبت گذراندی

از کوتهی شمع شبستان توگل کرد

در پرده هر آن جرعه که چون ابر کشیدی

یک یک ز عذار عرق افشان توگل کرد

دل باز کند صحبت یاران موافق

در خلوت دل غنچه پیکان توگل کرد

بود از نظر خلق نهان خاک مزارم

چون سرو ز برچیدن دامان توگل کرد

از سینه هرکس که دل خونشده گم شد

چون تکمه گوهر ز گریبان توگل کرد

چون غنچه به دل خرده رازی که نهفتم

آخر ز شکر خنده پنهان توگل کرد

از کاوش مژگان تو وا شد گره دل

این غنچه لب بسته به دوران توگل کرد

از گریه شادی ز جگر شست سیاهی

هر لاله که از خاک شهیدان توگل کرد

یک بار کند هر ثمری گل ز لطافت

در هر نظری سیب زنخدان توگل کرد

صائب چمن از زمزمه عشق تهی بود

این نغمه جانسوز به دوران توگل کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode