زاهد به کعبه با سر و دستار میرود
این مست بین که روی به دیوار میرود
زان شاخ گل شکیب من زار میرود
زین دست و تازیانه دل از کار میرود
آسودهاند مردهدلان از سؤال حشر
این اعتراض با دل بیدار میرود
منصور سر گذاشت درین راه، برنگشت
زاهد درین غم است که دستار میرود
در کاهش وجود به جان سعی میکند
چون خامه هرکه از پی گفتار میرود
کاری به ذوق بوسهربایی نمیرسد
دلهای شب نسیم به گلزار میرود
کار خوشی است شغل محبت ولی چه سود
کز حسن کار دست و دل از کار میرود
ترسانده است چشم ترا و هم بیجگر
ورنه برهنه گل به سر خار میرود
روشنگر وجود بود آرمیدگی
آیینه است آب چو هموار میرود
این آن غزل که مولوی روم گفته است
«این نفس ناطقه پی گفتار میرود»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمم چو بر سر گل و گلزار میرود
اندیشه در پی دل و دلدار میرود
در وقت نوبهار سوی جلوهگاه گل
از خار کمتر است که بییار میرود
در گلستان هر آنکه رود بیجمال دوست
[...]
بلبل نگر که جانب گلزار میرود
گلگونه بین که بر رخ گلنار میرود
میوه تمام گشته و بیرون شده ز خویش
منصوروار خوش به سر دار میرود
اشکوفه برگ ساخته نهر نثار شاه
[...]
رندی به راه عشق سبکبار میرود
کاول قدم به خانهٔ خمار میرود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.