غزل شمارهٔ ۴۱۷۶
آرام را خرام تو آتش عنان کند
آیینه را حجاب تو آب روان کند
بی درد بلبلی که در ایام جوش گل
اوقات صرف خاروخس آشیان کند
چون لاله سرخ روی برآید ز زیر خاک
هر کس به خون قناعت ازین سبز خوان کند
برگشتنی است پرتو خورشید بی زوال
صد سال اگر قرار درین خاکدان کند
نقصان نمی رسد به خریدار احتیاط
حاشا که این متاع گرامی زیان کند
در صدر آستانه نشینم که صدر را
اکسیر خاکساری من آستان کند
از سیم وزر مگو که سزاوار خنده است
زندانیی که فخر به بند گران کند
صائب شود عزیز جهان همچو ماه مصر
یک چند هر که بندگی کاروان کند
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.