گنجور

 
صائب تبریزی

خوبان دلم به زلف گره‌گیر بسته‌اند

دیوانه مرا به دو زنجیر بسته‌اند

جمعی که زیر چرخ نفس راست کرده‌اند

از بیم جان چو صبح دو شمشیر بسته‌اند

از رشک قاصدان سخنساز عاشقان

مکتوب خود به بال و پر تیر بسته‌اند

جمعی که فتح باب ز گردون طمع کنند

دل بر گشاد غنچه تصویر بسته‌اند

این کم عنایتی است که از لطف بی‌دریغ

بر روی می‌کشان در تزویر بسته‌اند

در روزگار غنچه ما اهل حل و عقد

چون گل حنا به ناخن تدبیر بسته‌اند

در پیش راه باده گلگون طلسم عقل

سدی است کز شکر به ره شیر بسته‌اند

صائب ز عقل و کشمکش او چه فارغند

آنان که دل به زلف گره‌گیر بسته‌اند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode