خوبان دلم به زلف گرهگیر بستهاند
دیوانه مرا به دو زنجیر بستهاند
جمعی که زیر چرخ نفس راست کردهاند
از بیم جان چو صبح دو شمشیر بستهاند
از رشک قاصدان سخنساز عاشقان
مکتوب خود به بال و پر تیر بستهاند
جمعی که فتح باب ز گردون طمع کنند
دل بر گشاد غنچه تصویر بستهاند
این کم عنایتی است که از لطف بیدریغ
بر روی میکشان در تزویر بستهاند
در روزگار غنچه ما اهل حل و عقد
چون گل حنا به ناخن تدبیر بستهاند
در پیش راه باده گلگون طلسم عقل
سدی است کز شکر به ره شیر بستهاند
صائب ز عقل و کشمکش او چه فارغند
آنان که دل به زلف گرهگیر بستهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بر گل تو جعد گرهگیر بستهاند
در گردنم ز زلف تو زنجیر بستهاند
از تنگنای عشق تو جستن ره خلاص
مشکل توان، که رخنه تدبیر بستهاند
قومی که میدهند نشان از تو، غافلند
[...]
گر اهل عقل کار به تدبیر بستهاند
دیوانگان مدار به تقدیر بستهاند
بر کف نهاده ما سر تسلیم پیش دوست
گر عاقلان قرار به تدبیر بستهاند
ما خوانده سر عشق ز رخسار نیکوان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.