چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد
چشم نظارگیان کاسه پر خون گردد
حسن را آینه صاف بود روشنگر
چه عجب لیلی اگر واله مجنون گردد؟
کرد از بوسه مرا آن لب نوخط معمور
روزی از پاس نمک داشتن افزون گردد
هرکه دیوانه شد، از پند نگردد عاقل
خون چو شد مشک، محال است دگر خون گردد
خط لب لعل ترا توبه ز خونخواری داد
دل عاشق به چه امید دگر خون گردد؟
نیست از گرد گنه رحمت یزدان را باک
بحر از سیل محال است دگرگون گردد
فیض حق در دل آلوده نگردد نازل
خم چو بی باده شود جای فلاطون گردد
نرسد دام تهی چشم به گرد عنقا
چون کسی باخبر از عالم بیچون گردد؟
چاره غفلت سرشار بود بیداری
کاین سپه زود پریشان ز شبیخون گردد
غوطه در خون زده از حسرت شیرین، چه عجب
دوش فرهاد اگر مسند گلگون گردد
گر چنین خواجه به سیم و زر خود تکیه کند
زود همصحبت و همخانه قارون گردد
حسن صائب ز هوادار کند نشو و نما
سرو در زیر پر فاخته موزون گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دهن زخم چو خندان شود افزون گردد
یک دم ار شاد نشینم جگرم خون گردد
قامتی دیدهام امروز که بیمنت فکر
هر چه آید به زبانم همه موزون گردد
حسن خط پرده فهمیدن مضمون گردد
کسی آگاه ز مضمون خطش چون گردد
مصرع سرو به تقطیع چه حاجت دارد؟
الف از صنعت مشاطه چه موزون گردد؟
که دل خون شدهاش بدتر از این خون گردد
(صامت) از محنت این واقعه مجنون گردد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.