از گرانان هر که چون عنقا گرانجانی کشید
بار کوه قاف بتواند به آسانی کشید
پیش آن طاق دو ابرو بر زمین نه پشت دست
قبله خود کن کمانی را که نتوانی کشید
خون عرق کردم زدست و پای بیتابی زدن
تا چو قربانی سر و کارم به حیرانی کشید
در غبار خط نهان گردید آن لبهای لعل
گنج رخت از بیم چشم بد به ویرانی کشید
خاکساری می کند افتادگان را سرفراز
وقت آن کس خوش که این صندل به پیشانی کشید
روز محشر را کند شب، نامه ناشسته اش
هر که دست از دامن اشک پشیمانی کشید
عشق صائب می شود ظاهر به هر صورت که هست
این می پرزور را نتوان به پنهانی کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.