غزل شمارهٔ ۲۷۵۸
می به روی لاله رنگ یار می باید کشید
باده گلرنگ در گلزار می باید کشید
عالم آب از نسیمی می خورد بر یکدگر
در سرمستی نفس هشیار می باید کشید
صبح اگر نتوانی از مستی ز جا برخاستن
مد آهی از دل افگار می باید کشید
سینه دریای رحمت نیست جای دم زدن
رطل مالامال را یکبار می باید کشید
شیشه ناموس را بر طاق می باید گذاشت
بعد ازان پیمانه سرشار می باید کشید
جام چون خورشید می باید گرفت از ساقیان
بر زمین چون صبحدم دستار می باید کشید
تا مگر همرنگ روی او شود، خورشید را
از شفق خونابه بسیار می باید کشید
گرچه از دل یاد ما را سالها شد شسته است
می به یاد آن فرامشکار می باید کشید
باده های آسمانی را عروج دیگرست
می زجام لاله در کهسار می باید کشید
آب از سرچشمه صائب لذت دیگر دهد
باده را در خانه خمار می باید کشید
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.