رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
از زمین پست بر اوج ثریا می روند
روح مجنون را زتنهایی برون می آورند
عاشقان از شهر اگر گاهی به صحرا می روند
خانه بر دوشان مشرب از غریبی فارغند
چون کمان در خانه خویشند هر جا می روند
موج را سر رشته می گردد به دریا منتهی
راههای مختلف آخر به یک جا می روند
دامن مادر به آغوش پدر بگزیده اند
طفل طبعانی که از دنبال دنیا می روند
خانه پردازان چو سیلاب از جهان آب و گل
بی توقف راست تا آغوش دریا می روند
رهروان را چشم شور صبح می سازد خنک
زین سبب این راه را مردان به شبها می روند
از گرانجانان چو کوه قاف ایمن نیستند
اهل وحشت گر به زیر بال عنقا می روند
فارغ از همراه گردد هر که خود را جمع ساخت
مردم آشفته، با همراه تنها می روند
چون زبان شانه از فیض خموشی اهل دل
در رگ و در ریشه زلف چلیپا می روند
آرزوی خام، عالم را بیابان مرگ کرد
همچنان خامان به دنبال تمنا می روند
تن پرستانی که صائب از خودی نگریختند
زیر دیوارند اگر بیرون زدنیا می روند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.