غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
دلوی خود خالی برون از چاه کنعان میکشد
در بیابانی که ما سرگشتگان افتادهایم
پای حیرت گردباد آنجا به دامان میکشد
گر به ظاهر زاهد از دنیا کند پهلو تهی
از فریب او مشو غافل که میدان میکشد
از تزلزل قدر آسایش شود ظاهر که خاک
توتیا گردد به چشم هرکه طوفان میکشد
دیده مغرور ما مشکلپسند افتاده است
ورنه مجنون ناز لیلی از غزالان میکشد
آتش یاقوت را دست تظلم کوته است
از چه قاتل دامن از خاک شهیدان میکشد؟
تا نگردد غافل از حال گرفتاران خویش
عشق چندی ماه کنعان را به زندان میکشد
رو نمیگرداند از چین جبین نفس خسیس
این گدای خیره چوب از دست دربان میکشد
نخل بارآور ز زیر بار میآید برون
جذبه دیوانه سنگ از دست طفلان میکشد
میرسد آزار بدگوهر به روشنگوهران
پنجهٔ خونین به روی بحر مرجان میکشد
تا صف مژگان آهو چشم ما را دیده است
خط ز مژگان بر زمین خورشید تابان میکشد
ناتوانان بر زبردستان عالم غالبند
آب خود از زهره شیر این نیستان میکشد
هرکه صائب همچو مجنون ذوق رسوایی چشید
منت رطل گران از سنگ طفلان میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز دست عشق عقلم را گریبان میکشد
باز جان سوی حریم عز سلطان میکشد
باز در خم خانه وحدت ز جام معرفت
روح پاکم جرعه ها چون بحر عمان میکشد
باز جوهرهای عرفان راز گنج «کنت کنز»
[...]
بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد
بوی پیراهن سر خود در گریبان میکشد
طره شمشاد را در خاک و خون خواهم کشید
شانه پردستی در آن زلف پریشان میکشد
گر خزان بر چهره رنگی دارد از گلزار عشق
[...]
چون مصور صورت آن جان جانان میکشد
دست از صورت نگاری میکشد جان میکشد
قید تن جان مجرد بهر جانان میکشد
یوسف ما را محبت سوی زندان میکشد
این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش
[...]
بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد
محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد
ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی
کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد
ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نهایم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.