تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست
صهبا ز جوش تا ننشیند رسیده نیست
تمکین ز چار موجه طمع داشتن خطاست
در قلزمی که آب گهر آرمیده نیست
هر کس نظر به عیب کسان از هنر کند
در پیش صاحبان نظر پاک دیده نیست
بیهوده دست بر دل من می نهد طبیب
لنگر حریف کشتی طوفان رسیده نیست
آواز نیست پای به دامن کشیده را
هر کس که از وصول زند دم رسیده نیست
مشغول جمع کردن تیر فکنده است
پشت فلک ز راه تواضع خمیده نیست
مگشای لب به خنده و کوتاه دار دست
در عالمی که دست و لب ناگزیده نیست
پیوسته در کشاکش خار علایق است
چون سرو دامنی که درین باغ چیده نیست
صائب بود ز درد خطا صاف فکر من
در جام من به غیر شراب چکیده نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جز آفریدگار جهان آفریده نیست
بشنو که کس چنین سخن از کس شنیده نیست
تا زنده ام جز این نرود بر زبان من
زیرا که کس مرا جز ازو آفریده نیست
مادر مرا که زاد و بپرورد و شیر داد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.