از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
از شور بحر در صدف ما گهر نبست
چشمی که شد به روی سخن باز چون قلم
یک قطره آب خویش به جوی دگر نبست
زان دم که لعل او به شکر خنده باز شد
در نیشکر ز رعشه غیرت شکر نبست
در آتشم ز آینه کز شوق دیدنت
تا باز کرد دیده خود را دگر نبست
از برگ عیش ماند تهی جیب و دامنش
چون لاله هر که داغ ترا بر جگر نبست
روی زمین گذر که سیل حوادث است
هر کس میان گشود در اینجا، کمر نبست
هر برگ سبز او کف افسوس دیگرست
نخلی که در شکوفه پیری ثمر نبست
صائب نشد عزیز به چشم جهانیان
تا آبروی خود به گره چون گهر نبست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشمم خیال قد تو جز نخل تر نبست
نخل خیال را کس ازین خوبتر نبست
نگذشت در غم تو شبی کآتشین دلم
از دود آه راه نفس بر سحر نبست
برداشت وصلت از سر ما سایه وه که بخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.