گنجور

 
صائب تبریزی

آب حیات شبنم آن روی چون گل است

عنبر خمیر مایه آن زلف و کاکل است

یک چشم پر خمار به از صد قدح شراب

یک چهره شکفته به از صد چمن گل است

بر روی دست باد مرادست سیر من

تا بادبان کشتی من از توکل است

در دور خط تمام شود گیر و دار زلف

بیچاره عاشقی که گرفتار کاکل است

در پیری از حیات اقامت طمع مدار

سیل است عمر و قامت خم گشته چون پل است

شاخی که بی ثمر نبود در چهار فصل

دست ز کار رفته اهل توکل است

استادگی است صیقل آیینه آب را

روشنگر جمال معانی تأمل است

این خرده ای که کرده گره گل در آستین

صائب سپند شعله آواز بلبل است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode