گنجور

 
صائب تبریزی

فلک دو تا ز گرانباری گناه من است

سیاهی دل شب از دل سیاه من است

ازان دلیر درین بحر می کنم جولان

که چون حباب سر من همان کلاه من است

همیشه گرد سر شمع می توانم گشت

غبار خاطر پروانه سد راه من است

تو سعی کن نشوی در حرم بیابان مرگ

وگرنه هر کمر مور شاهراه من است

چگونه مهر خموشی به لب زنم صائب؟

که تازیانه ارباب شوق، آه من است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode