گنجور

 
صائب تبریزی

به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است

ز روی هر چه توان داد چشم آب خوش است

ز ماه خانگی آن را که خانه روشن نیست

جلای دیده ز گلگشت ماهتاب خوش است

جواب خشک ازان لعل آبدار مرا

به گوش تشنه لبان چون صدای آب خوش است

اگر ز دامن زلف است دست ما کوتاه

به یاد او دل شب مشق پیچ و تاب خوش است

سفینه از مدد بادبان رسد به کنار

به روی کشتی می جلوه حباب خوش است

بود زکات تمامی به ناقصان احسان

به ماه پهلو دادن ز آفتاب خوش است

من آن نیم که شوم خرج آب و گل صائب

مرا چو گنج گهر با دل خراب خوش است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode