گنجور

 
صائب تبریزی

دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت

طفل از دام تماشا نتوانست گذشت

سوز ما را نتوان کرد به مجنون نسبت

هیچ مرغی ز سرما نتوانست گذشت

دامن از خار علایق نتوان آسان چید

سیل از دامن صحرا نتوانست گذشت

گرچه از فاختگان یافت پر و بال عروج

سرو ازان قامت رعنا نتوانست گذشت

عاقبت سرد به جان کندن بسیار گذاشت

آن که گرم از سر دنیا نتوانست گذشت

دامن دولت جاوید به دستی افتاد

که ز دریوزه دلها نتوانست گذشت

دیده از روی نکویان که تواند برداشت؟

که ز خورشید، مسیحا نتوانست گذشت

صائب از خوردن می گرچه دلش گشت سیاه

لاله از باده حمرا نتوانست گذشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode