گنجور

 
صائب تبریزی

لب لعلت ز می ناب رباینده ترست

چشم مخمور تو از خواب رباینده ترست

نگه گرم تو از برق سبک جولانتر

طرز رفتار ز سیلاب رباینده ترست

حسن تلخ تو گلوسوزترست از شکر

خم زلف تو ز قلاب رباینده ترست

پرتو صبح بناگوش تو در سایه زلف

دیده را از شب مهتاب رباینده ترست

نیست از حلقه آن زلف برون شد دل را

این سبکدست ز گرداب رباینده ترست

عالمی دست ز جان شست ز نظاره او

خط تردست تو از آب رباینده ترست

خطر از بیخبری بیش بود پیران را

در دم صبح، شکرخواب رباینده ترست

پیش چشمی که شناسد خطر خودبینی

آب آیینه ز سیلاب رباینده ترست

تا نظر یافتم از چشم نکویان صائب

سخن من ز می ناب رباینده ترست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode