گنجور

 
صائب تبریزی

خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم

ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم

چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم

در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم

چون سایه مرغان هوا در سفر خاک

آزار به موری نرساندیم و گذشتیم

گر قسمت ما باده و گر خون جگر بود

ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم

کردیم عنانداری دل تا دم آخر

گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم

در رشته کشیدند دگرها گهر جان

ما این عرق از جبهه فشاندیم و گذشتیم

هر چند که در دیده ما خار شکستند

خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم

یک صید ازین دشت به فتراک نبستیم

چون مهر همین تیغ رساندیم و گذشتیم

هر چند که در مد نظر بود دو عالم

یک حرف ازین صفحه نخواندیم و گذشتیم

فریاد که از کوتهی بازوی اقبال

دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم

صد تلخ چشیدیم ز هر بی مزه صائب

تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode