گنجور

 
سعدی

زر از معدن به کان کندن به در آید وز دست بخیل به جان کندن.

دونان نخورند و گوش دارند

گویند امید به که خورده

روزی بینی به کام دشمن

زر مانده و خاکسار مرده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode