حکایت شمارهٔ ۱۶
پارسایی بر یکی از خداوندن نعمت گذر کرد که بنده ای را دست و پای استوار بسته عقوبت همیکرد گفت ای پسر همچو تو مخلوقی را خدای عزّوجل اسیر حکم تو گردانیده است و ترا بر وی فضیلت داده شکر نعمت باری تعالی بجای آر و چندین جفا بر وی مپسند نباید که فردای قیامت به از تو باشد و شرمساری بری.
او را تو بده درم خریدی
آخر نه به قدرت آفریدی
ای خواجه ارسلان و آغوش
فرمانده خود مکن فراموش
در خبرست از خواجه عالم صلی الله علیه و سلم که گفت بزرگترین حسرت روز قیامت آن بود که یکی بنده صالح را به بهشت برند و خواجه فاسق را به دوزخ.
بر غلامی که طوع خدمت تست
خشم بی حد مران و طیره مگیر
که فضیحت بود به روز شمار
بنده آزاد و خواجه در زنجیر
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | منبع اولیه: ویکینبشه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
خسرو شکیبایی » 40 حکایت از گلستان سعدی » پارسایی بر یکی از سلاطین نعمت گذر کرد که...
برای معرفی آهنگهای دیگری که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.
پیمائی نوشته:
کلمه خداوندن باید به “خداوندان” اصلاح شود
ناشناس نوشته:
بر بنده مگیر خشم بسیار- جورش مکن ودلش میازار
این حکم وغروروخشم تاچند-هست ازتو بزرگتر خداوند
امین کیخا نوشته:
خداوند به لری می شود حاون یعنی صاحب به لری معمولا خ های فارسی را ح می خوانیم
امین کیخا نوشته:
مهدی اخوان ثالث از بنده لغت بندگک را به کار برده است
رضا شهنی نوشته:
شعر اول حکایت چهاربیت بسیار بسیار زیباست …
بر بنده مگیر خشم بسیار/
جورش مکن و دلش میازار /
او را تو به ده درم خریدی /
آخر نه به قدرت آفریـــــدی /
این حکم و غرور وخشم تا چند؟
هست از تو بزرگتر خداوند /
ای خواجه ارسلان و آغوش /
فرمانده خود مکن فراموش/