گنجور

 
سعدی

گویند خواجه‌ای را بنده‌ای نادر الحسن بود و با وی به سبیل مودت و دیانت نظری داشت.

با یکی از دوستان گفت: دریغ این بنده با حسن و شمایلی که دارد اگر زبان درازی و بی ادبی نکردی.

گفت: ای برادر! چو اقرار دوستی کردی توقع خدمت مدار که چون عاشق و معشوقی در میان آمد مالک و مملوک برخاست.

خواجه با بندهٔ پری رخسار

چون در آمد به بازی و خنده

نه عجب کاو چو خواجه حکم کند

واین کشد بار ناز چون بنده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode