گنجور

 
سعدی

ساقیا می ده که مرغ صبح بام

رخ نمود از بیضه زنگارفام

در دماغ می پرستان بازکش

آتش سودا به آب چشم جام

یا رب از فردوس کی رفت این نسیم

یا رب از جنت که آورد این پیام

خاطر سعدی و بار عشق تو

راکبی تند است و مرکوبی جمام

جان ما و دل غلام روی توست

ساتکینی ساتکینی ای غلام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode