گنجور

 
سعدی

ساقی سیمتن چه خسبی خیز

آب شادی بر آتش غم ریز

بوسه‌ای بر کنار ساغر نه

پس بگردان شراب شهدآمیز

کابر آذار و باد نوروزی

درفشان می‌کنند و عنبربیز

جهد کردیم تا نیالاید

به خرابات دامن پرهیز

دست بالای عشق زور آورد

معرفت را نماند جای ستیز

گفتم ای عقل زورمند چرا

برگرفتی ز عشق راه گریز

گفت اگر گربه شیر نر گردد

نکند با پلنگ دندان تیز

شاهدان می‌کنند خانه زهد

مطربان می‌زنند راه حجیز

توبه را تلخ می‌کند در حلق

یار شیرین زبان شورانگیز

سعدیا هر دمت که دست دهد

به سر زلف دوستان آویز

دشمنان را به حال خود بگذار

تا قیامت کنند و رستاخیز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode