گنجور

 
اوحدی

ازین نرگس و گل غرورم مده

وزین عود و شکر بخورم مده

چو بیمار عشقم علاجم بکن

چو غم‌خوار مهرم سرورم مده

بس این انتظارم به فردا و دی

دگر وعدهٔ دیر و دورم مده

ز لطف تو گر در جهنم یمیست

بنارم درانداز و نورم مده

اگر لایقم پرده‌ای بر فگن

تمنا و تشویش حورم مده

ز غیر تو حاصل به جز رنج نیست

جدایی ز گنج حضورم مده

مرا چون تو زنار خود بسته‌ای

قدح بی‌نوای زبورم مده

شراب طهور من از دست تست

جزین یک شراب طهورم مده

ازین آرزو، تا که من زنده‌ام

دل سخت و نفس صبورم مده

چو گستاخ شد در حدیث اوحدی

ز تقریر او ره به طورم مده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode