گنجور

 
عرفی

منم که آب گل و رنگ لاله می طلبم

در این لباس شراب دو ساله می طلبم

شکست جام شرابم ز سنگ توبه، ولی

در این خزان دیت خون لاله می طلبم

ز باده توبه حرام است در شریعت عشق

اگر قبول نداری، رساله می طلبم

متاع ملک شهادت که کیمیای دل است

اگر دعا نفروشد ز ناله می طلبم

تمام طالب ماه اند اهل دیده و من

که زادهٔ آدمیم، شکل هاله می طلبم

چنان به وادی مستی ز خویش گم گشتم

که لب ز باده و دست از پیاله می طلبم

علاج درد تو، عرفی، حکیم نشناسد

که من برون شفا این مقاله می طلبم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode