گنجور

 
عرفی

نزدیک لب رسانده شکستیم جام صلح

دشمن غیور بود نبردیم نام صلح

ناکرده صلح چشم نمودی و این سزاست

آن را که اعتماد کند بر دوام صلح

دیری است که از زیارت ما بهره مند نیست

بت خانه ی عداوت و بیت الحرام صلح

آنان که حسن و عشق موافق شناختند

بر جنگ لایزال نهادند نام صلح

از شوق می تپید و ز بیم تو عمرها

مرغ دل رمیده نمی گشت رام صلح

ای دور باش غمزه رهم ده که بهر شوق

گیرم ز التفات نهانش پیام صلح

عرفی تمام عمر ستم دید و صبر کرد

هرگز نیافت مرغ تلافی به دام صلح

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode