گنجور

 
عبید زاکانی

ای عبید این گل صد برگ بر اطراف چمن

هیچ دانی که سحرگاه چرا می‌خندد

با وجود گره غنچهٔ و تنگی دل او

حکمتی هست نه از باد هوا می‌خندد

چون ثبات فلک و کار جهان می‌بیند

به بقای خود و بر غفلت ما می‌خندد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode