گنجور

 
مولانا

مادر عشق طفل عاشق را

پیش سلطان بی‌امان نبرد

تا نشد بالغ و ز جان فارغ

پیش آن جان جان جان نبرد

روبه عقل گرچه جهد کند

ره بدان صارم الزمان نبرد

جان فدا عشق را که او دل را

جز به معراج آسمان نبرد

عاشقان طالب نشان گشته

عشقشان جز که بی‌نشان نبرد

خون چکیده‌ست ره ره این نه بس است

عاشقی جز که خون فشان نبرد

هر کشان خون نه بوی مشک دهد

تو یقین دان که بوی آن نبرد

دیده را کحل شمس تبریزی

جز به معشوق لامکان نبرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode