سماع صوفیان می درنگیرد
که آتش هیزمی را تر نگیرد
یقین میدانک جسمانیست آفت
مکوپ این دست تا پا برنگیرد
بیابد خلوت عشرت مسیحا
اگر مجلس ز گاو و خر نگیرد
چرا در بزم خلوت بیگرانان
دل ما عیش را از سر نگیرد
نه اصل این بنا باشد کلوخی
کلوخی لطف آن دلبر نگیرد
که چشم حقد یوسف را نداند
که بانگ چنگ گوش کر نگیرد
ز هر آهو نه صحرا مشک یابد
ز هر گاوی جهان عنبر نگیرد
ز هر نی ناله مشتاق ناید
و هر مرغی ز نی شکر نگیرد
چه داند لطف زهره زهره رفته
که او را گوشه چادر نگیرد
می جان را به جز جانی ننوشد
که جسمانی می انور نگیرد
نه هر ابری حریف ماه گردد
که اختر را به جز اختر نگیرد
اگر دلدار گیرد در جهان کس
از این دلدار ما خوشتر نگیرد
خداوند شمس دین آن نور تبریز
که هر کس را چو من چاکر نگیرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خلاف آن شد که با من در نگیرد
گل آرد بید لیکن برنگیرد
چه گویم با تو چون می درنگیرد
فغان زین دل که دل میبرنگیرد
به عالم فتنه ای تا در نگیرد
کسی کامی ز عالم بر نگیرد
ولی این ناز هر جا درنگیرد
بود کس کش به کاهی بر نگیرد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.