آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
وان کس که تو را بیند ای ماه چه غم دارد
از رنگ بلور تو شیرین شده جور تو
هر چند که جور تو بس تند قدم دارد
ای نازش حور از تو وی تابش نور از تو
ای آنک دو صد چون مه شاگرد و حشم دارد
ور خود حشمش نبود خورشید بود تنها
آخر حشم حسنش صد طبل و علم دارد
بس عاشق آشفته آسوده و خوش خفته
در سایه آن زلفی کو حلقه و خم دارد
گفتم به نگار من کز جور مرا مشکن
گفتا به صدف مانی کو در به شکم دارد
تا نشکنی ای شیدا آن در نشود پیدا
آن در بت من باشد یا شکل بتم دارد
شمس الحق تبریزی بر لوح چو پیدا شد
والله که بسی منت بر لوح و قلم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد
بشنو که چه میگوید بنگر که چه دم دارد
گر جسم تنک دارد جان تو سبک دارد
هر چند که صد لشکر در کتم عدم دارد
گر ماندهای در گل روی آر به صاحب دل
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.