گنجور

 
مولانا

هم ایثار کردی هم ایثار گفتی

که از جور دوری و با لطف جفتی

چراغ خدایی به جایی که آیی

حیات جهانی به هر جا که افتی

تو قانون شادی به عالم نهادی

چه‌ها بخش کردی چه درها که سفتی

ولیکن ز مستان به مکر و به دستان

شرابیست نادر که آن را نهفتی

به بازار راعی چه نادرمتاعی

به جان ار فروشی یکی عشوه مفتی

به زیر و به بالا تو بودی معلا

فلک را دریدی چمن را شکفتی

به صورت ز خاکی و زین خاک پاکی

چو پاکان گردون نخوردی نخفتی

تو کن شرح این را که در هر بیانی

چو با دل جنوبی غبارات رفتی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode