گنجور

 
مولانا

چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟

جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا

چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف

زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟

روز دو سه‌ ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر

همچو سگانْ مرده‌گیر گُرْسِنِه و بی‌نوا

مرده‌دل و مرده‌جو چون پسرِ مرده‌شو

از کفنِ مرده‌ایست در تنِ تو آن قبا

زنده ندیدی که تا مرده نماید تو را

چند کِشی در کنار صورتِ گرمابه را ؟

دامنِ تو پرسفال پیش تو آن زر و مال

باورم آنگه کنی که اجل آرد فنا

گویی که زر کهن من چه کنم بخش کن

من به سما می‌روم نیست زر آن جا روا

جغد نه‌ای بلبلی از چه در این منزلی ؟

باغ و چمن را چه شد سبزه و سرو و صبا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode