بگرد فتنه میگردی دگربار
لب بامست و مستی هوش میدار
کجا گردم دگر کو جای دیگر
که ما فی الدار غیر الله دیار
نگردد نقش جز بر کلک نقاش
بگرد نقطه گردد پای پرگار
چو تو باشی دل و جان کم نیاید
چو سر باشد بیاید نیز دستار
گرفتارست دل در قبضه حق
گرفته صعوه را بازی به منقار
ز منقارش فلک سوراخ سوراخ
ز چنگالش گران جانان سبکبار
رها کن این سخنها را ندا کن
به مخموران که آمد شاه خمار
غم و اندیشه را گردن بریدند
که آمد دور وصل و لطف و ایثار
هلا ای ساربان اشتر بخوابان
از این خوشتر کجا باشد علف زار
چو مهمانان بدین دولت رسیدند
بیا ای خازن و بگشای انبار
شب مشتاق را روزی نیاید
چنین پنداشتی دیگر مپندار
خمش کن تا خموش ما بگوید
ویست اصل سخن سلطان گفتار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من اینجا دیر ماندم خوار گشتم
عزیز از ماندن دایم شود خوار
چو آب اندر شَمَر بسیار ماند
زُهومت گیرد از آرام بسیار
منقش عالمی فردوس کردار
نه فرخار و همه پر نقش فرخار
هواش از طلعت ماهان پر از نور
زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار
بتانی اندر و کز خط خوبان
[...]
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
[...]
نبینی بر درخت این جهان بار
مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار
درخت این جهان را سوی دانا
خردمند است بار و بیخرد خار
نهان اندر بدان نیکان چنانند
[...]
از ابر غم جهان شد برق آزار
ز کوه کین درآمد سیل تیمار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.