گنجور

 
نصرالله منشی

دیگر روز پادشاه زاده را گفتند که: اگر توکل ترا ثمرتی است تیمار ما بباید داشت. او در این فکرت روی به شهر آورد. از قضا را امیر آن شهر را وفات رسیده بود، و مردم شهر به تعزیت مشغول بودند. او بر سبیل نظاره به سرای ملک رفت و به طرفی بنشست. چون در جزع با دیگران موافقت نمی‌نمود دربان او را جفاها گفت. چون جنازه بیرون بردند و سرای خالی ماند او همانجا باز آمد بایستاد. کرت دیگر نظر دربان بر ملک‌زاده افتاد در سفاهت بیفزود و او را ببرد و حبس کرد.

دیگر روز اعیان آن شهر فراهم آمدند تا کار امارت بر کسی قرار دهند، که ملک ایشان را وارثی نبود. در این مفاوضت خوضی می‌داشتند، دربان ایشان را گفت: این کار مستورتر گزارید، که من جاسوسی گرفته‌ام، تا از مجادله شما وقوفی نیابد؛ و حکایت ملک‌زاده و جفا‌های خویش همه باز راند. صواب دیدند که او را بخوانند و از حال او استکشافی کنند. کس رفت و ملک‌زاده را از حبس بیرون آورد. پرسیدند که: موجب قدوم چه بوده است و منشاء و مولد کدام شهر است؟ جواب نیکو و به وجه گفت و از نسب خویش ایشان را اعلام داد و مقرر گردانید که: چون پدر از ملک دنیا به نعیم آخرت انتقال کرد و برادر بر مُلک مستولی شد من برای صیانت ذات به ترک شهر و وطن بگفتم و از نزاع بی فایده احتراز لازم شمردم، و با خود گفتم: اذا نزل بک الشر فاقعد.

طایفه‌ای از بازرگانان او را بشناختند. حال بزرگی خاندان و بسطت ملک اسلاف او باز گفتند. اعیان شهر را حضور او موافق نمود و گفتند: شایسته امارت این خطه اوست، چه ذات شریف و عرق کریم دارد، و بی‌شک در ابواب عدل و عاطفت اقتدا و تقیل به سلف خویش فرماید، و رسوم ستوده و آثار پسندیده ایشان تازه و زنده گرداند. در حال بیعت کردند و ملکی بدین سان آسان به‌دست او افتاد، و توکل وی ثمرتی بدین بزرگی حاصل آورد.

و هرکه در مقام توکل ثبات قدم ورزد و آن را به صدق نیت قرین گرداند ثمرات آن در دین و دنیا هرچه مهنّا‌تر بیابد.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode