گنجور

 
نصرالله منشی

رای گفت برهمن را که: «شنودم داستانِ دوستانِ موافق و مثلِ برادرانِ مشفق. اکنون اگر دست دهد بازگوید از جهت من مثلِ دشمنی که بدو فریفته نشاید گشت اگرچه کمال ملاطفت و تضرع و فرط مجاملت و تواضع در میآن آرد و ظاهر را هرچه آراسته‌تر به خلاف باطن نماید و دقایق تمویه و لطایف تعمیه اندرآن بکار برد.»

برهمن گفت: «خردمند به سخن دشمن التفات ننماید و زرق و شعوذه او را در ضمیر نگذارد و هرچه از دشمنِ دانا و مخالف، داهی تلطف و تودد بیش بیند در بدگمانی و خویشتن نگاه داشتن زیادت کند و دامن ازو بهتر درچیند، چه اگر غفلتی ورزد و زخم‌گاهی خالی گذرد؛ هر آینه، کمین دشمن گشاده گردد، و پس از فوت فرصت و تعذر تدارک، پشیمانی دست ندهد، و بدو آن رسد که به بوم رسید از زاغ. رای پرسید که: «چگونه است آن؟»

گفت:

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode